سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مستانه
سلام.در این وب بخشی از دغدغه ها،دل نوشته ها واحیاناًخاطرات مرا می خوانید.با نظرات ارزشمندتان مرا راهنمایی کنید.
 

 بسم الله الرحمن الرحیم*اینه راه و رسم عاشقی*

 

اینم یه بهونه برای با هم بودن حتی به اندازه ی خوندن یه متن 19_20 خطی  ؛  بیا مستانه بودن هم عالمی داره

 

دیدی بچه ها درباره ی هر چی  که نمیدونن راحت میپرسن این چیه

حالا این مستانس که میخواد کودکانه بپرسه عاشقی یعنی چی و چه طوریه

بریم سراغ پیرمون  ،  قطعا اونایی که چشیدن میدونن

 

                                                            راه و رسم عاشقی

 

آن که سر در کوی او نگذاشته آزاده نیست

انکه جان نفکنده در درگاه او دلداده نیست

نیستی را برگزین ای دوست اندر راه عشق       رنگ هستی هرکه بر رخ دارد او آدم زاده نیست

راه و رسم عشق بیرون از حساب ما و توست        آنکه هوشیارست و بیدارست  مست باده نیست

سر نهادن  بر در  او  پا بسر بنهادن  است      هر که خود را هست داند پا بسر بنهاده نیست

سالها باید که راه عشق را پیدا کنی        این ره رندان میخانست  راه ساده نیست

خرقه ی درویش همچون تاج شاهنشاهی است         تا  جدار  و  خرقه دار از  رنگ و  بو افتاده نیست

تا اسیر  رنگ  و  بویی  بوی  دلبر  نشنوی

هر که این اغلال در جانش بود اماده نیست

 

میبینی راه از کجا به کجاس ؛ انگار همه این عالم حجابه و پردس که تا از همش نگذری چشمت به جمال خودش روشن نمیشه

انگار تا خودشو نبینیو درک نکنی و بندگی نکنی غ حتی طعم لذتای این دنیای ممدوح علی علیه السلام رو هم نمیچشی و نمیفهمی ، یا حالا دست پایین بگیریم تا لذت حضورو حس نکردی دلت به شیرینیای قشنگ و زودگذر دنیا خوشه و از غمای بی اعتبار اون غمگین

کو درد و کو وصل

سالها باید که راه عشق را پیدا کنی       این ره رندان میخانست  راه ساده نیست

 

آره بابا منم سکوت کنم ؛ حکمآ اینجور موقعا حرف نزدن بهتر از حرف زدنه

یک لحظه سکوت ... 

یک لمحه تفکر ...

بسم الله ...

    یا علی مددی

---------------------------------------------

 شعر از دیوان حضرت امام روحی له الفدا بود نگی نگفتی




موضوع مطلب :

ارسال شده در: یکشنبه 87 اردیبهشت 29 :: 2:33 صبح :: توسط : معصومه عرب

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

امروز دلم گرفته،شاید نتونم درست صحبت کنم.ازدست چیزایی که می بینم.از دست رفتارا.

پنجشنبه رفتم بهشت زهرا(س).توی قطعه شهدا (ره) ایستاده بودم که یهو یه صحنه ای رو از رفتار یه مادر با بچه اش دیدم که واقعاً دلموشکست.بچه شاید خیلی که سنش بود،10یا11سال. یه چادر ملی سرش بود.افتاده بود رو شونش.مادرش بهش گفت:چادرت داره زمین رو جارو می کنه،سرت کن.نمی دونم بچه چی گفت.ولی یه دفعه مادرش با عصبانیت گفت سر نمی کنی؟

 اومد به سمتش و زد توسر بچه.وقتی اینو دیدم حالم گرفت.بچه از خجالت روشو کرد سمت دیگه که کسی رو نبینه. گریه کرد.خیلی دلم می خواست به اون خانم می گفتم که ...نمی دونم.

خدا به ما فرموده که حجاب کامل رو رعایت کنیم.اما نفرموده لزوماًچادر.چادر خیلی قشنگه خیلی دوستش دارم.اما می خوام اینو بگم که چرا والدینی که دوست دارن فرزندشون این زیبایی رو داشته باشه،از شیوه های زیبا استفاده نمی کنن؟که هم فرزندشون بفهمه که چرا چادر،وهم تمام زیبایی رو تو اون ببینه.می تونم این احتمال رو بدم که اون بچه فردا که باید از چادر به عنوان یه زینت برای خودش استفاده کنه و خودش رو به واسطه ی اون از خیلی از زشتیها حفظ کنه،با دیدن اون یاد این خاطره ی بد و خرد شدن شخصیتش جلوی مردم بیفته.

پدرهای محترم!مادران عزیز!

به نظر شما این شیوه برای پرورش یه فرزند صالح درسته؟!بهتر نبود این خانم به جای تنبیه از تشویق استفاده می کرد.تا شوق فرزندش رو بیشترکنه؟می تونست از فرزندش به خاطر حسن انتخابش تو این سن کم تشکر کنه وبهش بگه خدا بیشتر دوسش داره.تا فرزندش جلوی مردم احساس غرور کنه تا احساس خجالت.بعد فرزندش وقتی بزرگ بشه وعقلش چراغ راهش،خودش حجاب کامل رو انتخاب می کنه.

امیدوارم  محبت خدای بزرگ همیشه تو قلب اون دختر خانم در جریان باشه.

هم برای اون دختر خانم،هم تمام جوان ها دعاکنید.

ما جوونا خیلی به دعا محتاجیم..........
یاحق

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در: جمعه 87 اردیبهشت 6 :: 7:52 عصر :: توسط : معصومه عرب

                                                بسم الله الرحمن الرحیم

 لَقَدجائَکُم رَسول مِن اَنفسِکُم عَزیزعَلیهِ ما عَنِتُم حَریصُُ عَلَیکُم بِِِالمُؤمِنینَ رَئوفُُ رَحیمُُ(سوره توبه آیه 128)

 

هان ای مردم!پیامبری از جنس خودتان برایتان بیامده که از اوصافش یکی این است که از خصارت دیدن شما و از گمراهیتان ناراحت می شود و دیگر این که او به خیر خواهی ونجات(هدایت) شما چه مؤمن وچه غیر مؤمن حریص است ونسبت به مؤمنان دلسوز ومهربان.

السلام علیک یا نبی الرحمه

می خوام با شما سخن بگم.شما که آخرین فرستاده از طرف خدای من هستید برای هدایت من.می خوام با شما سخن بگم... با شما که پیامبر مهربانی هستید. با شما که نگران امتتون هستید که گمراه نشن.با شما که وقتی کسی باتون بدرفتاری میکرد رحیمانه وبا عطوفت باهاش برخورد می کردید و وقتی ازش بی خبر می شدید به عیادتش می رفتید.شما پیامبر مردم بودید و هستید.از جنس مردم.شما که براتون مسلمون وغیر مسلمون یکسانه،با همه مهربونید.

روی صحبت این آیه ی شریفه فقط با مسلمونا نیست.شما پیامبری هستید که جز به امر خداوند سبحان قیام نکردید.اطاعت از شما،اطاعت از خداست.پس چطور می شه ازشما روبرگردونیم و ازتون سرپیچی کنیم؟؟؟

پیامبر مهربانم!

می خوام از خودم پیشتون شکایت کنم.از کارای زشتی که تا حالا کردم...از نمازای بی حالم... از این که چقدر باگناه شما رو آزرده خاطر کردم.از مهربونیای شما که قدرشو ندوستم. از محبت های همیشگی خدا تو ماه رمضونا...علی رغم گناهام.

حالا می خوام دوباره با شما پیمان دوستی ببندم تا همیشه از هدایتتون بهره مند باشم.

می خوام به شما نزدیک بشم.شماکه خدا به شما فرمان داده که به ما بشارت بدید:

اگر خدارا دوست می دارید،مرا پیروی کنید تا خدا شمارا دوست بدارد وگناهان شما را ببخشد وخدا آمرزنده ومهربان است.(سوره آل عمران آیه 31)

می خوام از گناه دور بشم وبه شما نزدیک.تا سبک بشم که بتونم به مقصدی که باید، برسم.

 

امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند:تُخَفِفوا،تُلحِقوا

 یا رحمةللعالمین

برای ظهور فرزندت حضرت بقیه الله الاعظم مهدی موعود (عج) که با آمدنش قلب همه ی موحدان آرام می گیرد دعا می کنم.

برای جوانان امتت که همواره در مسیر رضایت خداوند سبحان گام بردارند،دعا می کنم.

الهی بِِمُحَمَدٍ

امید وارم همیشه مورد رضایت تو باشم.کمکم کن.

از خواهر بزگوارم «تصویر تازه» که ازمن دعوت کردند که با رحمه للعالمین حضرت محمد(ص) ساده وصادقانه سخن بگویم،صمیمانه سپاس گذاری می کنم واز خداوند منان برایشان موفقیت روز افزون خواستارم.

 

                             




موضوع مطلب : پیامبر رحمت, تصویر تازه, حضرت محمد

ارسال شده در: پنج شنبه 87 فروردین 22 :: 11:28 عصر :: توسط : معصومه عرب

بسم الله الرحمن الرحیم.

سلام بر تو ای عیسی که روح خدا وکلمه ی اویی.حضرت مسیح(ع)

سلام برتو پیامبری که به پیروانش بشارت آمدن احمد آخرین پیامبر خدا وآیین برحقش را داد و آنان که حقیقتاً او و آرمانش را باور داشتند کلامش را بر جان نهادند وبه حضرت خاتم النبییین محمد مصطفی(ص) ایمان آوردند و با هدایت قرآن و عترت طاهره(علیهم السلام) که دو ارزش جدانشدنی از یکدیگر هستند سرانجام خود را نیک کردند.آری ... به درستی که آنان،حقیقتاً تو را دوست داشتند.

اما امروزه درد دیگری قلب تو را درد ناک می کند که همان کسانی که زمان بعثت آخرین پیامبرخدا به باورهای راستینشان جامه ی عمل پوشاندند،امروزه در نسلشان افرادی هستند که با تبلیغات سوء بعضی از کسانی که با خشن جلوه دادن آئینی که بزرگان  به آن دین محبت گفتند می کوشند تا آنان را از مسیری که باید پیروی کنند تا سراسر غرق رحمت خداوند باشند محروم کنند.

ای کاش حقیقت اسلام را  ومهربانی وعطوفت این دین شریف را باور کنند وبه باور ها یشان عمل کنند.

وکسانی  که به ظاهر آئین وآرمان تورا تبلیغ میکنند،در واقع کسانی را که پیرو تو هستند گمراه می کنند وبه تمسخر پیامبر رحمت می پردازند

ای پیامبر!

امیدوارم  که ما از جمله کسانی نباشیم که بخواهیم قلب تو و ولی خدا حضرت بقیه الله الاعظم مهدی موعود (عج)را درد ناک کنیم.

امیدوارم همه ی ما در راه زنده نگه داشتن اسلام  همواره در تلاش باشیم .

وظیفه  خود می دانم که از استادم «سرای اندیشه» که مرا دعوت کردند تا با حضرت عیسی بن مریم (ع) سخن بگویم و از دغدغه هایم صمیمانه با او بنویسم، سپاسگذاری کنم.

                                                                                                       یاحق

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در: یکشنبه 87 فروردین 18 :: 11:34 صبح :: توسط : معصومه عرب

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

چند روز پیش به ما خبر دادند که پنج شنبه قراره بریم موزه عبرت ایران(زندان ساواک).بعد از کلی ذوق قرار گذاشتیم که این دفعه بریم وچیزی بفهمیم.خلاصه رفتیم...

وقتی رفتیم موزه عبرت،من شروع کردم به فکر کردن.

راستش وقتی ازمقاومت ها ی افراد می شنیدم،که به خاطر آرمان زیبای پیروزی حق علیه باطل این گونه استواری کردند و سختی شکنجه ها را به جان خریدند ودر آخر این سختی طعمی شیرین برای آن ها داشت،خجالت می کشیدم.چه بسیار افرادی که در راه این آرمان بزرگ به سوی حق پرواز کردند وحتی نامی از خود در کتاب تاریخ بر جای نگذاشتند.وقتی درباره ی ایشان می شنیدم از خودم بدم می آمد.بعد ما رو بردن اتاق حسینی(شکنجه گر معروف ساواک) که در واقع سخت ترین شکنجه ها در اون مکان اتفاق می افتاد و زجر آورترین لحظات،زمانی بود که افراد در اتاق حسینی بودند.در اتاق حسینی والبته در همه جای زندان دو چیز به چشم می خورد.دو تا آدم که تفاوت های زیادی باهم داشتند.یکیشون ظالم بود وبه خاطر اهداف شیطانی هم نوع خودش رو آزارمی داد ودیگری فردی که به خاطر آرمان زیبای خودش وامثال خودش زیر شکنجه ی سخت ظالم ایستادگی می کرد.

دوستم می گفت:‍‍‍‍«چه طورمی شه که یه آدم،یه آدم دیگه رو بزنه؟!وقتی به این فکر می کنم که اون موقع امام زمان(عج) هم بوده ونگاه می کرده بیشتر عصبانی می شم.»

به دوستم  گفتم:باید آیه ی:

قُل اعملوافسیری الله عملکم رسوله رو بزرگ تو اتاق حسینی بنویسند.

بعد همینطور که جاهای دیگه از موزه رو مشاهده می کردیم،تو این فکر بودیم که الآن هم امام زمان ما هست وداره ما رو می بینه.ما تا الآن چه کردیم؟!!!آیا امام رو راضی نگه داشتیم؟اصلاً اگه اون زمان که این دلاوران اینجوری به پای هدفشون خون می دادند،ما بودیم،جزء کدوم گروه بودیم؟کمالی ها وحسینی ها و آرش ها؟یانه...رجایی ها،مطهری ها....

راستش وقتی اسامی بزرگانی چون شهید رجایی رو می شنیدم جز خجالت چیزی برام نمی موند.

یکی از کسانی که اون زمان زندانی بود و برای ما از شکنجه ها توضیح می داد،گفت:«من با این که بارها این ها رو برای شماری از افراذ توضیح دادم اما هنوز برام تازه ست».و واقعاً هم این تازگی تو بیاناتشون حس می شد.

ایشون شکنجه شدن تو زندان ولحظات سخت اتاق حسینی رو،پرواز،تلقی کردند.

چقدر زیبا که به خاطر آرمان وعشقشون همه ی سختی ها رو زیبا می دیدند وبا شکنجه پرواز می کردند.خوش به حالشون...

وقتی فکر می کنم،می بینم جداًدر قبال  قطره قطره خون شهدا که به خاطر آرامش و‌ آسایش ماریخته شد ولحظه لحظه ی سختی هایی روکه کشیدند تا پیروز شوند مسئولیم.

 امید وارم که بتونم بفهمم...




موضوع مطلب :

ارسال شده در: دوشنبه 86 اسفند 6 :: 3:48 عصر :: توسط : معصومه عرب

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

الان ماه محرمه.این روزها روز های قشنگیه. روزهای عظیمیه.

می خوام از بانوی بزرگ کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها صحبت کنم.بد نیست که ما برای شناخت بزرگان دینیمون مطالعه داشته باشیم.برای شناخت بیشتر حضرت زینب (س)در جریان کربلا ازمقاتل بهره مند بشیم .درس آزادگی وعشق را باید از این خانم بزرگوار آموخت،تا دیگه وقتی نام ایشون میاد،به التزام غم وغصه یادمون نیاد.بلکه نام ایشون یادآورعشق وایثار وبزرگواری ورشادت وشجاعت وزیبایی باشد.دوست دارم مطالبی رو از کتاب ارشاد مرحوم شیخ مفید که برای خودم خیلی مفید بود،برای شما هم بنویسم.

استقامت وصبوری این خانم بزگوار درکاخ ابن زیاد ملعون که خطاب به حضرت زینب(س) گفت: خدای را سپاس که شما را بی آبرو کرد وشما را کشت وافسانه شما را به دروغ تبدیل کرد. حضرت فرمودند:خدای را سپاس که مارا به پیامبرش گرامی داشت ومارا از آلودگی ها به نیکی پاک کرد.به ابن زیاد فرمودند:بی آبرو کسی است که فاسق باشد گناهکار وفاجراست که کذبش برملا خواهد شد واین صفات در ما نیست. ابن زیاد گفت:چگونه دیدی آنچه خدا با اهل بیتت انجام داد؟حضرت فرمودند:خداوند برای آنان کشته شدن را برگزید. آنان نیزبه سوی قتلگاه خویش برخاستند.عجله نکن،به زودی خداوند تو را با آنان در یکجا جمع خواهد کرد شما باید دربرابرخدا در برابر یکدیگر قرار بگیرید.

ببینید، یه خانم مصیبت دیده ای که هفتاد و دو نفر از عزیزانش را از دست داده و درمقابل دشمنشان قرار گرفته است به این زیبایی سخن می گوید واز ولایت وهدف حجت خدا وخلیفه الله دفاع می کند وخدای را سپاس می گوید.استادمون(حفظه الله)(محرم سال گذشته)فرمودند:اگر کسی  عظمت این بزرگوار را درک کند از این که حتی نام ایشون را داشته باشد مفتخر است و به خود می بالد. چرا اینو گفتم ؟آخه متاسفانه چند وقت پیش متوجه شدم که یکی از... اسمش رو از زینب به شیرین تغییر داده. نمی دونم چرا؟!!!... . چرا باید فکر کنیم که اسم زینب باعث بعضی از سختی های زندگیمونه. چرا متوجه نیستیم که باعث بیشتر بلکه تمام ناراحتیها تو زندگی خودمونیم؟اصلاًچه ربطی به اسم داره؟اصلاً این همه اسم .مریم،فاطمه،زهرا، معصومه،هانیه،حنانه،فائزه،چرا شیرین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه حضرت زهرا(س)سرورزنان عالم نیستند؟مگه حضرت مریم(س) سرورزنان عصر خودشون نبودند؟(سوره آل عمران آیه 43) مگه حضرت زینب(س)به قول خودمون با اون همه سختی مظهر صبر و شکیبایی و زیبایی نیستند؟چرا ما این زیبایی ها را کنار میزنیم و سختی ها رو می بینیم؟ چرا دین ما باید یاد آور سختی باشه؟چرا زیبایی های دین رو نمی فهمیم؟چرا  بزرگان دین رو نمی شناسیم؟

 اصلاًنمی فهمم.واقعاً........

شما  می تونید به سؤالم جواب بدید؟

 

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در: سه شنبه 86 بهمن 2 :: 11:25 عصر :: توسط : معصومه عرب

بسم الله الرحمن الرحیم

یا اَیُهَاالانسان انَکَ کادحُُ الی رَبکَ کدحاً،فَمُلاقیه.

سلام

چند روز پیش به خاطر وفات یکی ازآشنایانمون به بهشت زهرا رفتیم.من یه بار رفتم بهشت زهرا(س)برای اولین بار رفتم جایی که افراد از آنجا تشییع وبه سمت جایگاه ابدیشون میرن.اون روزخیلی متأثر شدم.درواقع می ترسیدم.طوری که دیگه حتی به خود بهشت زهرا برای زیارت اهل قبورهم نمی رفتم .همه ازدستم عصبانی بودن ومی گفتن تو که می ترسیدی اصلاًچرا رفتی؟حتی دوستانم  اصرار داشتند که دوباره من و ببرن بهشت زهرا(س) تا ترس من بریزه.اما من نمی رفتم تاهمین چند روز پیش که برای اون بنده ی خدا باید می رفتیم اونجا.همه فرصت رو برای بهبودی من مناسب دیدن.اما من دوباره نتونستم تحمل کنم.پدرم می گفتن تو چرا اینطوری شدی انگار یادت رفته همه یه روز میایم اینجا.آره من می ترسیدم. امانه از اون اموات.بلکه از اینکه منم یه روز میام اینجا تا برم خدارو ملاقات کنم.از اینکه چیزی ندارم تا به خدا عرضه کنم می ترسم.اصلاًترس ما از مرگ برای اینه که ما ازخودمون وکارای خودمون باخبریم واین باعث می شه که از مرگ بترسیم ،وگرنه مرگ مثل به دنیا اومدن وغذا خوردن و...طبیعی وحتمی است.تازه استادمون(حفظه الله) می فرمودند: انسان با مرگ به کمال می رسه.می ترسیدم که الآن اگر من بمیرم،چطور می خوام مقابل خدای خودم ظاهر بشم.طبق آیه 6سوره مبارکه ی انشقاق می دانیم همه با خداوند ملاقات میکنیم.اصلاًتا حالابه اناالیه راجعون فکر کردیم؟بابا...!ما یه روزبرمی گردیم پیش خدا،چون انا لله،ما برای خداییم.یه چیزی باید داشته باشیم تا به خدا عرضه کنیم یانه!شنیدم اگه نمازمون ازمون پذیرفته بشه،همه چی رو ازمون می پذیرن.اینکه ما چرا نماز می خونیم واقعاًفقط به خاطر خودمونه. خدا  به نماز ما احتیاج نداره که.اگه هممون هم رو زمین کافر بشیم هیچ ضرری به خدا نمی رسه اما این نماز غذای روح ما است.از آن جهت که روح امانت خداست وباید ازش نگه داری کنیم،اگر نماز نخونیم باید مؤاخذه بشیم.چون به روحمون آسیب زدیم.اصلاًاینکه روح ما برای خداست بر می گرده به انا لله .

روح اگرغذای مناسب بهش نرسه بیمار میشه.روح بیمارهم گناه می کنه.گناه هم با تعلق به خداوند ودوست داشتن او سنخیتی نداره.ما اگه خدارو دوست داریم حیف نیست که باگناه از مالک و دوستمون دور بشیم؟حیف نیست؟...

حتماً به وبلاگ گل یا پوچ سر بزنیدhttp://www.mokhber76.parsiblog.com




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 86 دی 13 :: 11:57 عصر :: توسط : معصومه عرب
<   <<   6   7   8   9   10   >   



آرشیو وبلاگ
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 237423